صبح شانزدهم اسفند سال ۱۴۰۱ تیراندازی هولناکی مقابل یکی از بیمارستانهای غرب تهران رخ داد.
حوالی ساعت ۶ صبح بود که یکی از کارکنان زن بیمارستان هنگام ورود به محل کارش هدف شلیک چند گلوله قررا گرفت و جانش را از دست داد. عامل تیراندازی همسر سابقه این زن ۳۶ساله بود که سوار بر ماشینش به کمین همسر سابقش نشسته و به محض دیدن او از ماشین پیاده شده و دست به تیراندازی زده بود. این مرد با شلیک ۳ گلوله، همسر سابقش را به قتل رساند و از محل گریخت.
اگرچه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران، دستگیری متهم به قتل را در دستور کار خود قرار دادند، اما او متواری شده بود و به نظر میرسید، قاچاقی از کشور خارج شده است. با این وجود جست و جو برای دستگیری او ادامه داشت تا اینکه مدتی قبل ماموران متوجه شدند قاتل فراری با خانواده مقتول تماس گرفته و با تهدید از آنها خواسته است که رضایت دهند.
وی با سیم کارتهای مختلف به خانواده مقتول زنگ میزد و آنها را تهدید میکرد که اگر به دادگاه نروند و شکایتشان را پس نگیرند، تمام اعضای خانواده را هدف گلوله قرار خواهد داد. در این شرایط، تحقیقات تخصصی ماموران آغاز شد تا اینکه مخفیگاه قاتل فراری شناسایی شد. او در روستایی در اردبیل مخفی شده بود. بررسیها نشان میداد که وی با هویت جعلی در این روستا زندگی میکند و به کشاورزی مشغول است. با این سرنخ، ماموران با دریافت نیابت قضایی راهی روستای مورد نظر شدند و متهم تحت تعقیب را بعد از ۲۰ ماه فرار دستگیر کردند.
متهم به قتل پس از دستگیری، به اداره دهم پلیس آگاهی تهران انتقال یافت و به قتل همسرش اعتراف کرد و حالا تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد.
نمیخواستم همسر سابقم ازدواج کند
متهم به قتل میگوید پس از فرار به پاکستان، دچار شرایط سخت و وحشتناکی شده است. او حدود یک سال در پاکستان، زندانی بوده و در این مدت هر روز آروزی مرگ میکرده است. گفتگو با او را بخوانید.
انگیزه ات از قتل همسر سابقت چه بود؟
شنیده بودم او میخواهد مجددا ازدواج کند و، چون عاشقش بودم، نمیتوانستم این موضوع را هضم کنم.
مگر از یکدیگر جدا نشده بودید؟
من اشتباه کردم. به او حق طلاق را دادم و همسرم بی آنکه من راضی باشم تصمیم به جدایی گرفت.
از دلایل اختلافت با همسر سابقت بگو؟
اختلاف ما آنقدر جدی نبود که همسرم بخواهد ساز جدایی کوک کند. من قبلا ازدواج کرده بودم، اما با همسراولم دچار اختلاف شدیم و توافقی طلاق گرفتیم. از ازدواج اولم ۳ فرزند داشتم که آنها هر وقت به خانه من میآمدند، بهانههای همسر دومم شروع میشد. تا اینکه در همان سال اول زندگی گفت بیا جدا شویم. من، اما قبول نکردم تا اینکه همسرم به دادگاه رفت و زندگیش را از من جدا کرد؛
و تو تصمیم گرفتی جانش را بگیری؟
بعد از جدایی بارها به او گفتم بیا برگرد به زندگی، اما او دیگر مرا نمیخواست. تا اینکه شماره مرا در لیست سیاهش قرار داد. پس از پرس و جوهای فراوان هم متوجه شدم، همسر سابقم میخواهد با مرد دیگری ازدواج کند. تحمل این موضوع را نداشتم که همسر سابقم را کنار مرد دیگری ببینم؛ من عاشق او بودم. به همین دلیل اسلحهای تهیه کردم و به مقابل محل کارش رفتم و…
بعد از قتل هم فرار کردی از ایران؟
میخواستم بروم ترکیه، اما نشد. باید هرچه سریعتر از کشور خارج میشدم، چون ممکن بود دستگیرم کنند. به همین دلیل راهی زاهدان شدم و از آنجا رفتم پاکستان، اما چون اسلحه همراهم بود دستگیرم کردند. فکر میکردند جاسوسم، اما هرچه میگفتم بیگناهم فایدهای نداشت. شرایط زندگی در زندان پاکستان خیلی وحشتناک بود. هر یک روز آنجا انگار ۱۰ سال میگذشت. دیگر امیدی نداشتم به زنده ماندن. فکر میکردم اعدامم میکنند، اما در نهایت بیگناهیم ثابت شد و از پاکستان اخراج شدم. در تهران هم با هویت جعلی، کشاورزی میکردم تا اینکه گیر افتادم.
ظاهرا با خانواده مقتول تماس میگرفتی و تهدیدشان میکردی؟
قصد قتل آنها را نداشتم، زنگ میزدم تا آنها بترسند و رضایت بدهند. درواقع به خاطر این بود که بخشیده شوم و از قصاص رهایی یابم. با خود گفتم اگر رضایت بدهند خودم را تسلیم میکنم، اما نشد و در نهایت گیر افتادم.
همشهری آنلاین