تاریخ انتشار : سه شنبه 3 مهر 1403 - 12:11
12 بازدید
کد خبر : 324851

اعتیاد به شیشه بلای زندگیمان شد

اعتیاد به شیشه بلای زندگیمان شد

بازدید:۳ صد آنلاین | زن میانسال که روزگار سختی را پشت سر گذاشته است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرده است.    به گزارش صد آنلاین، از زمانی که ازدواج کردم و قدم در خانه بخت گذاشتم، گویی بازی روزگار با سرنوشت من نیز از همان روز آغاز شد و در فراز و نشیب های تلخ و شیرین

اعتیاد به شیشه بلای زندگیمان شد

بازدید:۳

صد آنلاین | زن میانسال که روزگار سختی را پشت سر گذاشته است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرده است.

 

 به گزارش صد آنلاین، از زمانی که ازدواج کردم و قدم در خانه بخت گذاشتم، گویی بازی روزگار با سرنوشت من نیز از همان روز آغاز شد و در فراز و نشیب های تلخ و شیرین روزگار به جایی رسیدم که …

به گزارش روزنامه خراسان،زن ۵۷ ساله مدعی بود که دیگر طاقت رفتارهای همسرش را ندارد چرا که او پاداش ۴۰ سال زندگی مشترک را به تلخکامی گره زده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت:۱۷سال بیشتر نداشتم که در یک روز تابستانی به مشهد مسافرت کردیم تا به زیارت ولی‎نعمتمان آقا امام رضا(ع)برویم. هنوز لذت زیارت را با همه وجودم احساس می کردم که راننده مسافرکشی ما را به یک منزل اجاره ای برد تا چند روز سفر را درآن جا اقامت کنیم اما وقتی چشم زن صاحبخانه به من افتاد بلافاصله به طرف گوشی تلفن رفت و طولی نکشید که مراسم خواستگاری در منزل اجاره ای آن ها برگزار شد چرا که مریم خانم به دنبال دختری محجبه برای خواهرزاده‌اش بود. از سوی دیگر پدرم به مشهدی ها عشق می ورزید و همین موضوع ضامن ازدواج من و علی شد. خلاصه پای سفره عقد نشستم و این گونه مجاور امام رضا(ع)شدم؛ گویی قسمت من این بود که از یک استان دیگر به مشهد بیایم و این گونه زندگی مشترکم را آغاز کنم.

من وهمسرم در منزل پدرشوهرم ساکن شدیم و با خانواده همسرم زندگی می کردیم .شوهرم نیز عاشق مادرش بود و با من بسیار مهربانی می کرد اما گویی روزگار بر وفق مرادم نمی چرخید چرا که چندسال بعد وقتی باردار نشدم پزشکان تشخیص دادند که همسرم مشکل دارد اما من با همه وجودم علی را دوست داشتم و به همین خاطر در کنار او ماندم و هیچ گاه درباره داشتن فرزند حرفی نزدم. از سوی دیگر «علی»بسیار کودکان را دوست داشت و مدام با فرزندان برادرش بازی می کرد. این درحالی بود که جاری ام همواره شوهرم را با نیش وکنایه آزار می داد و نمی گذاشت او به فرزندانش نزدیک شود. وقتی آثار افسردگی را در چهره شوهرم دیدم، تصمیم گرفتیم نوزادی را به فرزندخواندگی بپذیریم و آن نوزاد چندروزه اکنون ۲۰ ساله است.

او ما را از تنهایی بیرون آورد و من عاطفه مادری را نثارش کردم. «ایمان» مقابل دیدگان ما قد می کشید و بزرگ می شد و روزهای شیرین زندگی را به ما هدیه می داد اما باز هم بازی روزگار سرنوشتم را تغییر داد چرا که در این سن و سال فهمیدم شوهرم به مواد مخدر اعتیاد دارد. خیلی تلاش کردم تا او را از این مسیر خطرناک بازدارم ولی او به دنبال مواد مخدر صنعتی رفت و به مصرف شیشه آلوده شد. حالا رفتارهای غیرقابل پیش بینی دارد و من و پسرم را در این سن وسال از خانه بیرون کرده است تا پاداش ۴۰ سال زحمت و سختی هایم را بدهد  اما ای کاش …

با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد)اقدامات قانونی برای معرفی مرد ۶۴ ساله به مرکز ترک اعتیاد صورت گرفت و بررسی های روان شناختی نیز در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اخبار مهم

advanced-floating-content-close-btn