روایت پوچی انسان مدرن

کلیت داستان به انتظار و امید بی‌نتیجه‌ دو شخصیت برای ملاقات با یک منجی خیالی (گودو) و تکرار و توالی بیهودگی روزهای‌شان می‌پردازد. این نمایش که ۷۵سال پیش و در اواخر دوران مدرنیته در غرب نوشته شد، به خوبی خلأ زندگی موجود در زندگی انسان آن زمان را به تصویر می‌کشد و امید واهی برای انتظار موعود و تکرار و پوچی زندگی انسان مدرن را که به اخلاق پشت‌پا زده و مذهب را از زندگی خود حذف کرده به تصویر می‌کشد. و اما چند لحظه تامل: آیا بکت در پایان به مخاطبان راهکاری ارائه می‌دهد و آیا چگونگی گرفتاری و به بن‌بست رسیدن انسان را در زندگی بر ما آشکار می‌کند؟‌… خیر.از زاویه‌ای دیگر؛ در روان‌شناسی اگزیستانسیال سرفصلی به نام «امید به نجات‌دهنده‌ ‌غایی» وجود دارد و منظور از آن عدم تلاش فرد برای بهبود خود و دل بستن به عوامل بیرونی و افرادی مانند درمانگر، همسر، پدر، دوست و‌…است.یعنی فرد منتظر است کسی ازبیرون بیاید و احوال او را بهبود بخشد که این امر در رویکرد اگزیستانسیال، ذیل عارضه‌های روانی تعریف می‌شود و از سویی نیز در تفکر مدرنیسم، انسان محور اصلی قرار گرفته و امید به هرکسی غیر از خود واهی ‌و خطا شمرده می‌شود؛ تا آنجا که نیچه گفت: «خدا مرده ‌است. خدا مرده باقی می‌ماند و ما او را کشته‌ایم. چگونه خود را تسلی خواهیم داد؟»
او فرو‌شکستن مفهومی بنیادین در درون مسیحیت یعنی ایمان به خدا را توسط انسان مدرن فریاد می‌زند و این‌که هیچ‌چیز الزام‌آور دیگری در دستان او باقی نمانده و برای فرار از این بحران نه بازگشت به معنویات و ایده «اَبَرانسان» را مطرح می‌کند. این ایده و به موازات آن داروینیسم اجتماعی موجب دمیدن بر اجاق اومانیسم در غرب شد و زمینه‌ساز انحرافات دیگری در تمدن بشر مانند ظهور تفکر نازیسم و دیگر جنایات بشری که تشریح آن در این مجال نمی‌گنجد.نمایش در انتظار گودو مانند تمام آثار مدرن، تنها به شرح دوری باطل و ملال‌آور می‌پردازد و سرگشتگی بشر را در راهی که انتخاب کرده، بیان می‌کند؛ نمایشی که به‌واقع در ظرف زمانی (سال ۱۹۵۲) و مکانی خود (اروپا) بسیار اثرگذار بود. هرگز نباید فراموش کنیم که همین دو عامل مهم زمان و مکان در ارائه هر ایده و مطلب یا اثر فرهنگی نقشی بسزا دارند؛ چه بسا بسیاری مطالب که خارج از ظرف زمانی و مکانی خود ارائه شدند و اثری خنثی یا حتی معکوس داشته‌اند. 
– مطمئنى امشب بود؟
– چى؟
– قرارمون.
– خودش گفت شنبه … به نظرم.
– به نظرت؟
– گمونم یادداشت هم کردم.
– آخه کدوم شنبه؟ تازه مگه امروز شنبه بود؟… شاید هم یکشنبه بوده یا شایدم دوشنبه!
حال ظرف زمان و مکان را شاید بتوان از منظری متفاوت و امروزی در کشورمان برای محتوای این نمایش به‌کار برد و کنایه اصلی نمایش را در زیر متنی هوشمندانه مغایر با تعالیم معنوی و مهدوی عرف جامعه دانست. 
خبر آمد خبری در راه است سرخوش آن دل که از آن آگاه است!
شاید این جمعه بیاید شاید…
پس متن و پیام اصلی نمایش که همانا عدم دل بستن به منجی و گریختن از بیهودگی تکرار و انتظار است، متناسب با فرهنگ زمانی و مکانی ما نیست.حال آیا ما باید ارتباط‌مان را با آثار مهم نمایشی یا سینمای مطرح جهان به‌دلیل عدم تطابق فرهنگی و صدمات احتمالی آنها قطع کنیم؟ بی‌تردید این روش سهل‌ترین و نادرست‌ترین واکنش است که طی تجربه‌ سالیان گذشته راه به‌جایی نبرده است. تولیدات فرهنگی از همه‌سو شبانه‌روز به سوی‌مان روانه می‌شود و راه گریزی از آنها نیست. به‌نظر می‌رسد بهترین شیوه‌ مواجهه با این قبیل آثار نه بایکوت یا سانسور آنها؛ بلکه مواجهه‌ای شجاعانه و آگاهانه و«نقد روشنگرانه» یا«نقد عالمانه»برآنهاست تا مخاطبان بتوانند از زوایایی متفاوت با آثار نمایشی و سینمایی برجسته‌ دنیا هوشیارانه مواجه شوند و به موازات آن از ایجاد شائبه‌ها یا عدم تطابق فرهنگی آنها به‌درستی آگاه شوند و از صدمات احتمالی مصون بمانند.
و کلام آخر از لسان‌الغیب شیرازی:
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه‌زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه ‌دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد‌رس
با آرزوی تعجیل در فرج تا جهانی از ظلم 
و تباهی آزاد شود.

+

آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn