تاریخ انتشار : شنبه 30 تیر 1403 - 13:10
40 بازدید
کد خبر : 248367

ببینید | بازگویی خاطرات همسر شهید

ببینید | بازگویی خاطرات همسر شهید

تعداد بازدید : ۰ در این بین همسر یکی از شهدایی که همراه با سردار سلیمانی بود، روایتی از مواجهه اش با پیکر بی سر شهید تعریف کرد و گفت: محمد نه سر داشت و نه دست و پا. با شنیدن این جمله ذاکرین گریستند. او می گفت وقتی می خواستم کفن را باز کنم،

تعداد بازدید : ۰

در این بین همسر یکی از شهدایی که همراه با سردار سلیمانی بود، روایتی از مواجهه اش با پیکر بی سر شهید تعریف کرد و گفت: محمد نه سر داشت و نه دست و پا. با شنیدن این جمله ذاکرین گریستند. او می گفت وقتی می خواستم کفن را باز کنم، حواسم به دخترم نبود. تنها چیزی که از محمد مانده بود، بوی سوختگی بود. خواستم بازش کنم، دخترم را دیدم به یاد حضرت رقیه افتادم که وقتی سر پدرش را دید چه حسی داشت. من کفن را باز نکردم، اما آنها سر امام حسین (ع) را به دخترش نشان دادند. با این مرثیه حضار و ذکرین تحت تاثیر قرار گرفتند و صدای گریه هایشان فضا را پر کرد. همسر شهید هم مدام می گریست و نمی توانست خودش را کنترل کند.

+

آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

advanced-floating-content-close-btn