تاریخ انتشار : شنبه 10 آذر 1403 - 2:38
7 بازدید
کد خبر : 400552

چالش حفظ هویت ملی؛ مهاجرت چگونه رابطه اقتصاد و فرهنگ را تقویت می‌کند؟

چالش حفظ هویت ملی؛ مهاجرت چگونه رابطه اقتصاد و فرهنگ را تقویت می‌کند؟

به گزارش اقتصادنیوز، تفکرات دیرینه‌ای پیرامون رابطه میان پیشرفت اقتصادی و تحولات فرهنگی جامعه وجود دارد. از نظریه‌های کمونیستی گرفته تا مدرنیته کلاسیک، پژوهشگران صنعتی شدن و تحولات پیرامون آن نظیر آموزش، شهری شدن و گسترش رسانه‌های جمعی را به عنوان نیروهایی دیده‌اند که ازهم‌گسستگی وابستگی‌های فرهنگی را به دنبال دارند (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸) و

به گزارش اقتصادنیوز، تفکرات دیرینه‌ای پیرامون رابطه میان پیشرفت اقتصادی و تحولات فرهنگی جامعه وجود دارد. از نظریه‌های کمونیستی گرفته تا مدرنیته کلاسیک، پژوهشگران صنعتی شدن و تحولات پیرامون آن نظیر آموزش، شهری شدن و گسترش رسانه‌های جمعی را به عنوان نیروهایی دیده‌اند که ازهم‌گسستگی وابستگی‌های فرهنگی را به دنبال دارند (مارکس و انگلس، ۱۹۷۸) و با یکپارچگی آنها با هویت‌های فراگیر به شکل‌گیری ملت‌های مدرن منجر می‌شود.

عمده ادبیات علمی این حوزه، مهاجرت را به عنوان یکی از اصلی‌ترین سازوکارهای مرتبط‌سازی توسعه اقتصادی و تحولات فرهنگی در نظر می‌گیرند. با پیشرفت اقتصادی و ظهور مراکز صنعتی، نیروی کار مهاجر از مناطق کشاورزی دور و نزدیک جذب می‌شود، افرادی که برای برقراری ارتباط نیاز به زبان مشترک و آشنایی با هنجارهای فرهنگی دارند. ورود مهاجران با گرایش‌های فرهنگی مختلف به مناطقی که به‌سرعت در حالی صنعتی شدن هستند به عنوان سازوکاری برای پذیرش هویتی جدید شناخته می‌شود که به عنوان ابزار هماهنگ‌کننده و یکپارچه‌ساز عمل می‌کند.

البته در ادبیات نظری، چگونگی اثرگذاری مهاجرتی که به دنبال صنعتی شدن اتفاق می‌افتد روی فرهنگ به‌طور واضح مشخص نیست. مناطقی که در حال صنعتی شدن هستند ممکن است میزبان مهاجران بیشتری شوند و به دنبال آن تغییرات فرهنگی را تجربه کنند. همزمان توسعه صنعتی می‌تواند مهاجرت به بیرون را کاهش دهد، اتفاقی که هم‌راستا با حفظ ارزش‌های فرهنگی عمل می‌کند. اینکه این دو نیروی مخالف هم چطور می‌توانند در یک منطقه یکدیگر را خنثی کنند بستگی به این دارد که در جاهای دیگر چه اتفاقی می‌افتد.

به گزارش تجارت فردا، در مقاله‌ای که دو اقتصاددان به نام‌های واسیلیکی فوکا از دانشگاه استنفورد و تئو سرلین از دانشگاه پرینستون آمریکا به تازگی (نوامبر ۲۰۲۴) در انجمن ملی تحقیقات اقتصادی این کشور منتشر کرده‌اند، سعی داشته‌اند شکاف مطالعاتی را در این زمینه پر کنند. در این‌باره نقش مهاجرت ناشی از صنعتی شدن در تحولات فرهنگی نخستین اقتصاد صنعتی‌شده جهان، از لحاظ نظری و تجربی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد؛ اقتصاد انگلیس و ولز طی انقلاب صنعتی دوم. طی سال‌های ۱۸۵۱ تا ۱۹۱۱ رشد تولیدات صنعتی به‌طور قابل ‌توجهی افزایش یافت و الگوی جغرافیایی صنعتی شدن از لنکشایر و صنعت منسوجات به قطب‌های جدید شمال شرقی و جنوب ولز انتقال یافت.

همزمان پیشرفت و گسترش شبکه ریلی راه‌آهن و نوآوری‌ها در فناوری‌های ارتباطاتی نظیر تلگرام با تسهیل فرآیندهای ارتباطاتی به کاهش هزینه‌های مهاجرت منجر شد. در این‌باره به منظور ارزیابی اثرگذاری این تغییرات بر الگوهای جابه‌جایی داخلی، از آمارهای جزئی و کامل مهاجرت و تصمیم‌گیری‌های فرهنگی خانوار استفاده شده است. یکی از مزیت‌های مطالعه موضوع سه‌گانه صنعتی شدن، مهاجرت و فرهنگ در بریتانیا در مقابل آنچه فرانسه در تحول هویتی خود تجربه کرد این است که بریتانیا درگیر سیاست‌های دولتی شکل‌دهی هویت ملی نبود. در بریتانیا سربازی اجباری وجود نداشت و نظام آموزشی تحت مدیریت‌های محلی اداره می‌شد. چنین ویژگی‌هایی این امکان را فراهم می‌کند تا چگونگی واکنش هویت ملی به تغییرات اقتصادی در غیاب برنامه‌ریزی دولتی مورد ارزیابی قرار گیرد.

در این رابطه در گام نخست روند تغییرات فرهنگی انگلیس و ولز بین سال‌های ۱۸۵۱ تا ۱۹۱۱ مورد بررسی قرار می‌گیرد. به منظور ارزیابی کمی چشم‌انداز هنجارهای فرهنگی در دوران انقلاب صنعتی دوم، از آمارهای جزئی سطح فردی سال ۱۸۵۱ استفاده شده است. از نام خانوادگی سرپرست خانواری که پیش از سال ۱۸۰۰ میلادی متولد شدند برای شناسایی مولفه ثابت فرهنگ محلی استفاده می‌شود. تجزیه‌وتحلیل‌های الگوریتم‌های نام‌های خانوادگی از ۹ خوشه‌ فرهنگی حکایت دارد. این خوشه‌ها، نماینده‌های معتبری از فرهنگ‌های محلی هستند: مرزهای مناطق قابل ‌شناسایی را ردیابی می‌کنند و در نرخ مهاجرت و ازدواج نژادهای مختلف که در درون خوشه‌ها نسبت به مابین آنها بیشتر است بازتاب یافته‌اند.

سپس از اسم کوچک افراد برای ارزیابی چگونگی تغییر هویت خوشه‌های فرهنگی بین سال‌های ۱۸۵۱ تا ۱۹۱۱ استفاده می‌شود. در این رابطه با محاسبه یک شاخص تجربی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد و مقایسه محتوای فرهنگی نام افراد متولد سال‌های ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ با متولدین سال‌های ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۰، نام نخست افراد به خوشه‌های فرهنگی گره زده می‌شوند. در این‌باره سه الگو مشاهده می‌شود: نخست، بین سال‌های ۱۸۵۱ تا ۱۹۱۱ چشم‌انداز فرهنگی انگلیس به سمت همگن شدن پیش رفت. تمام مناطق فرهنگی از نقشه محو شدند و نام‌هایی که محبوبیتشان افزایش یافته بود بیشترین قرابت را با خوشه‌های فرهنگی جنوب شرقی انگلیس که شامل لندن می‌شد داشتند. دوم، مناطق مرزی همگرایی فرهنگی بیشتری با نواحی جنوب شرقی یافتند و فرهنگ‌های محلی آنها سریع‌تر افول یافت. سوم، رابطه میان صنعتی شدن (که معادن زغال‌سنگ به عنوان نماینده آن در نظر گرفته شده است) با تحولات فرهنگی مناطق بستگی به موقعیت مکانی آنها دارد. در مرکز کشور وجود معادن زغال‌سنگ به افول فرهنگ محلی منجر شد. در عوض در مناطق مرزی چنین رابطه‌ای مشاهده نشد، جایی که با وجود معادن زغال‌سنگ، ارزش‌های فرهنگی حفظ شد.

شواهدی ارائه می‌شود که الگوهای مذکور عموماً ناشی از نقش‌آفرینی مهاجرت بود. طی دوره مورد بررسی، جابه‌جایی‌های داخلی افزایش یافت و نرخ مهاجرت به بیرون در برخی مناطق تا ۱۵ درصد افزایش یافت. مردم زمین‌های کشاورزی خود را رها کردند و به مناطقی که رشد تولیدات صنعتی در آنها بالا بود مهاجرت کردند. در مقابل، هر دو مهاجرت درونی و بیرونی با نفوذ فرهنگ جنوب شرقی و داخلی مرتبط بود. در سطح فردی نیز چنین ارتباطی میان مهاجرت و انتخاب‌های فرهنگی قابل مشاهده است. دارا بودن اسمی که دلالت بر خوشه فرهنگی خاصی داشته باشد، احتمال مهاجرت فرد به آن خوشه را افزایش می‌دهد، به این معنی که افراد تمایل بیشتری برای مهاجرت به مناطقی دارند که از لحاظ فرهنگی قرابت بالاتری با آنها دارد. در مقابل والدین تمایل دارند نام‌هایی برای فرزندشان انتخاب کنند که با مقاصد مهاجرتی آینده آنها هماهنگی دارد. این یافته بیانگر آن است که انتخاب نام فرزندان می‌تواند تحت تاثیر تصمیمات مهاجرتی باشد.

در گام بعد سعی می‌شود بر اساس این شواهد تجربی، یک الگوی نظری بسط داده شود، الگویی که در آن بازیگران اقتصادی بر مبنای بازدهی‌های اقتصادی و تمایلشان برای زندگی در محیطی با فرهنگ مشابه، مقاصد مهاجرتی خود را تعیین می‌کنند. انتخاب‌های فرهنگی از سوی والدین انجام می‌شود، کسانی که گرچه علاقه به فرهنگ‌های به‌خصوص دارند اما همچنین تلاش می‌کنند رفاه آینده فرزندان خود را حداکثر کنند. این الگو به ما اجازه می‌دهد تا اثرات تعادلی صنعتی شدن را بر هویت‌های محلی به روش اصولی مطالعه کنیم، وابستگی متقابل میان مناطق را اندازه بگیریم و تغییرات مهاجرت به داخل و بیرون را در واکنش به پیشرفت‌های اقتصادی ارزیابی کنیم. به علاوه، همچنین رویکرد مذکور این امکان را فراهم می‌کند تا میان مولفه‌های مفهومی متمایز پیشرفت -فعالیت‌های صنعتی از یک طرف و تغییراتی نظیر ارتباط‌پذیری و هزینه‌های حمل‌ونقل از سویی دیگر- تفاوت قائل شویم و اثرات متفاوت آنها را روی تغییرات هویتی مشاهده‌شده مورد ارزیابی قرار دهیم.

این الگو، تعادل جریان مهاجرتی فرهنگ-مبدأ-مقصد و انتخاب‌های فرهنگی در مبدأ را نتیجه می‌دهد، مقادیری که در داده‌های آماری مشهود است. با بهره‌گیری از استراتژی متغیرهای ابزاری بر مبنای تعاملات میان موقعیت‌های جغرافیایی، فرهنگ‌های تاریخی و ذخایر زغال‌سنگ، دو پارامتر نظری برآورد می‌شود: «کشش همسان‌گزینی» که بیانگر آن است که چگونه تصمیمات مهاجرتی به تعداد افرادی که فرهنگ مشابه در مقصد دارند واکنش نشان می‌دهد، و «کشش فرهنگی» که نشان می‌دهد چگونه انتخاب فرهنگ به منافع مورد انتظار مهاجرت تحت آن فرهنگ پاسخ می‌دهد. با استفاده از کشش‌های تخمین‌زده‌شده، می‌توان علاقه‌های مشاهده‌نشده برای مقاصد خاص در میان مهاجران و فرهنگ‌های خاص در میان والدین را بیرون کشید. با نشان دادن اینکه این پارامترهای برآوردی با معیارهای فرهنگی (نظیر تشابه نام خانوادگی) همبستگی بالایی دارند، مدل اعتبارسنجی می‌شود.

کلام پایانی

در مرور علمی-اقتصادی این هفته مقاله‌ای از نظر گذشت که سعی داشت نقش مهاجرت را در تغییر فرهنگی قرن ۱۹ میلادی انگلیس و ولز که صنعتی شدن را در آن دوره تجربه می‌کردند مورد ارزیابی قرار دهد. با استفاده از آمارهای سطح خرد غنی از نام افراد و انتخاب‌های مهاجرتی آنها، در مقاله نشان داده شد که صنعتی شدن انگلیس و ولز در بحبوحه انقلاب صنعتی دوم (قرن ۱۹) به افول هنجارهای فرهنگی محلی و حرکت به سوی فرهنگ لندن منجر شد. البته این تغییرات فرهنگی همگن و متوازن نبود و درجه‌بندی‌هایی داشت. ادغام در فرهنگ جنوب انگلیس و از بین رفتن هویت‌های محلی در مناطق مرزی مشهودتر بود. با این حال چنین تفاوتی در مناطقی که به زغال‌سنگ دسترسی داشتند مشاهده نشد. مناطق مرزی تولیدکننده زغال‌سنگ در مقایسه با سایر مناطق مرزی نزدیک به لندن مقاومت بیشتری در پذیرش هنجارهای جدید از خود نشان دادند و نسبتاً فرهنگ‌های خود را حفظ کردند.

در ارزیابی‌های مقاله یک الگوی جغرافیایی کمی بسط داده و برآورد شده است. این الگو امکان فهم نقش مولفه‌های مختلف پیشرفت اقتصادی در ایجاد چنین تفاوت‌هایی را فراهم می‌کند. الگو بر این فرض استوار است -با تکیه بر شواهد تجربی مشاهده‌شده در آمارها- که انتخاب‌های فرهنگی و تصمیمات مهاجرتی بر یکدیگر اثر می‌گذارند. والدین با توجه به انتظاری که از فرصت‌های مهاجرتی آینده دارند در موضوعات فرهنگی سرمایه‌گذاری می‌کنند و فرزندان مقاصد مهاجرتی را بر مبنای تمایلی که نسبت به زندگی در جمعیتی با هویت یکسان دارند انتخاب می‌کنند. گرچه این سازوکارها تنها تشکیل‌دهنده بخشی از پروسه‌های بی‌شمار هستند که به تغییرات هویتی می‌انجامند، اما الگوی مقاله با الگوهایی که در آمارها مشاهده شده انطباق دارد.

روش واقعیت معکوس کمک می‌کند میان دو تغییر اقتصادی اصلی که در آن زمان در انگلیس اتفاق افتادند تمایز قائل شویم: تغییر در الگوی فعالیت‌های صنعتی و کاهش هزینه‌های مهاجرت. یافته‌های این بخش بیانگر آن است که تغییرات صنعتی به گسترش فرهنگ جنوب شرقی این کشور منجر شد، در حالی که کاهش هزینه‌های مهاجرت اصلی‌ترین عامل تفاوت مناطق مرکزی-مرزی مشاهده‌شده در همگن‌سازی فرهنگی بود. با تشدید جریان مهاجرت در یک مسافت طولانی، کاهش هزینه‌های مهاجرت باعث قرابت بیشتر مناطق مرزی با لندن شد. با این حال صنعتی شدن در مناطق مرزی تولیدکننده زغال‌سنگ قادر بود عکس این الگو عمل کند و به حفظ هویت‌های محلی کمک کند.

یکی از اصلی‌ترین کمک‌های الگوی مقاله این است که سازوکار حیاتی آثار ناهمگن پیشرفت صنعتی بر تغییرات هویتی را شناسایی می‌کند: صنعتی شدن هم باعث افزایش ورود مهاجران با فرهنگ‌های مختلف می‌شود و هم مهاجرت هموطنان به خارج را کاهش می‌دهد. اینکه این دو تحول چگونه با هم مقابله و همدیگر را خنثی می‌کنند بستگی به موقعیت جغرافیایی منطقه صنعتی‌شده دارد. بر این اساس در حالی که سازوکار ورود مهاجران ممکن است در مناطق مرکزی غالب‌تر باشد، اما در مناطق مرزیِ صنعتی‌شده، کاهش مهاجرت به خارج، از افزایش مهاجرت به داخل قابل ‌توجه‌تر است، وضعیتی که در آن می‌توان به حفظ ارزش‌های فرهنگی محلی امیدوار بود.

یافته‌های مقاله نقش مهاجرت نیروی کار در تغییرات فرهنگی قرن ۱۹ انگلیس را روشن می‌کند و تکمیل‌کننده مطالعاتی است که تاکنون در این زمینه انجام گرفته است. یکی از مطالعات برجسته این حوزه را هِچر در سال ۱۹۷۷ انجام داد و در آن به منظور تبیین قدرت هویت محلی در اسکاتلند و ولز، نظریه غلبه اقتصادی و اجتماعی-سیاسی منطقه مرکزی بر مناطق مرزی را ارائه کرد. الگوی این مقاله برخی از الگوها و سازوکارهای شناسایی‌شده در مقاله هچر را حمایت می‌کند، نظیر اینکه صنعتی شدن باعث همگن‌سازی کلی می‌شود. برای مثال کاهش مهاجرت به خارجی که در پی صنعتی شدن ناشی از ذخایر زغال‌سنگ در ولز اتفاق افتاد، به حفظ زبان ولزی منجر شد (تا قرن بیستم، زمانی که سیاست‌های سلطه زبان انگلیسی آشکارا حذف زبان این کشور را در پیش گرفت). همانند مقاله هچر، الگوی این مقاله نیز بر ناهمگنی اثرگذاری در مناطق مرزی تاکید دارد. البته در حالی که نظریه او بالاترین ادغام را در مناطق صنعتی‌شده مرزی پیش‌بینی می‌کند، تاکید این مقاله بر اثرگذاری متقابل میان مهاجرت نیروی کار و انتخاب‌های فرهنگی بیانگر آن است که پیشرفت‌های صنعتی محلی ممکن است هم‌جهت (و نه در خلاف‌جهت) با حفظ فرهنگ‌های محلی عمل کرده و با دیگر نیروهای تغییردهنده فرهنگ مدرن‌سازی مقابله کند.

اما چطور می‌توان یافته‌های انگلیس قرن ۱۹ میلادی را به سایر موارد بسط داد؟ چهارچوب مقاله به اندازه کافی عمومیت دارد که در سایر مواردی که پیشرفت‌های اقتصادی مردم را مجاب به اتخاذ تصمیمات مهاجرتی بر مبنای ملاحظات اقتصادی و فرهنگی می‌کند نیز به کار گرفته شود. این یافته که مناطق مرزی در صورتی که بتوانند توسعه اقتصادی یابند می‌توانند در برابر هجوم فرهنگی مناطق مرکزی ایستادگی کنند، الگویی منطقی است که در بخش‌هایی از اروپای قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ مشاهده شد. به عنوان مثال منطقه باسک در اسپانیا توانست هویت متمایز خود را حفظ کند، به این خاطر که توسعه سنگ معدن و تولید فولاد مهاجران روستایی را به جای مادرید به منطقه بیلبائو سوق داد. اسکاتلند و کاتالونیا در اسپانیا از دیگر مناطق مرزی صنعتی هستند که توانستند هویت متمایز خود را حفظ کنند. دلسردی از مهاجرت به خارج ممکن است عامل کمک‌کننده به حفظ هویت این مناطق باشد.

نقش مهاجرت در مرتبط‌سازی صنعتی شدن و تحولات فرهنگی همچنین دربردارنده اطلاعات بیشتری از شکل‌گیری فرهنگ یک ملت است. اساساً تصور بر این است که شکل‌دهی هویت ملی وظیفه دولت است که از طریق قدرت، سربازی اجباری، آموزش و تحصیلات و… جمعیت را همگن می‌کند. یافته‌های این مقاله نشان می‌دهد فراتر از تلاش‌های بالا به پایین ساخت هویت ملی از سوی دولت، سازوکارهای از پایین به بالا نظیر تغییر در الگوهای فعالیت‌های اقتصادی می‌تواند نقش حیاتی در یکپارچه‌سازی فرهنگی ایفا کند. این به نوبه خود پیامدهایی برای نقش دولت دارد و نشان می‌دهد ابزارهای کمتر شناخته‌شده در دسترس دولت نظیر سیاست‌های حوزه صنعت در کنار وظایف شناخته‌شده همچون اصلاحات ساختاری فعالیت‌های اقتصادی می‌تواند در شکل‌دهی هویت ملی مورد استفاده قرار گیرد.

منبع خبر

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

advanced-floating-content-close-btn