پستچی ممالک محروسه ایران، نسل سوم | درباره یک پستچی در داران اصفهان که پدر و پدربزرگش هم نامه‌رسان بودند

آفتاب نو- سحر جعفریان‌عصر: او هم نامه‌رسان بود و بسیار با اسب‌های کُرد (نژادی از منطقه زاگرس) خود که همیشه جوال‌های خورجینشان پُر از نامه‌هایی به پاکت‌های مربعی ملخی یا نامه‌هایی به رول مُهر و موم شده بود در راه و نیمه‌راه می‌ماند. سعادت سلیمانی، این و دیگر سختی‌های پیشه نامه‌رسانی را اغلب شب‌هایی که خواب، باباجان (پدرش) را دیر می‌گرفت با کلی آب و تاب می‌شنید. خاطراتی خاص که در موروثی شدن این پیشه برای خاندان «سلیمانی» بی‌اثر نبودند. آن طور که علاوه بر باباجان و دادا سعید (برادرش)، حالا سعادت نیز حدود ۲۵ سال است نامه و مرسوله اهالی داران از توابع شهرستان فریدن را از مبداهای دور و نزدیک به مقصدهای پیش و پس می‌رساند. این روایت‌های کوتاه از زندگی تنها خانواده‌ایست که چند نسل از آنها نامه‌رسانی را پیشگی کرده‌اند.

باباخواجه حسن
باباخواجه حسن

داران را پلاک به پلاک شناخت

۵ سالش بود که عقب موتور یاماهای ۱۲۵ باباجان نشست تا برای نخستین بار نامه‌رسانی کند. جایی تنگ بین خورجین پشمیِ دستباف که از انباشت نامه‌ها و بسته‌های کوچک و بزرگ وَرآمده بود و باباجان نشسته‌بود. مقصد نامه‌های بالای خورجین، نشانی‌های نزدیک بودند؛ خانه خیرالله‌خان چند کوچه پیشتر و منزل محمدصادق مختاری، آن نیز پیشتر. ساعتی بعد تا به کمربندی داران مسیر یافتند، سعادت از خستگی و گرسنگی به گریه افتاد. آن قدر که باباجان مجبور شد او را به قوم و خویشی در نزدیکترین روستای سر راهشان بسپارد تا وقت غروب که از تحویل آخرین نامه در دورترین نشانی خلاص می‌شود و بازمی‌گردد. از سر همین همراه شدن‌های گاه و بی‌گاه، داران را پلاک به پلاک یاد گرفت. حتی می‌دانست که چه کسی در کدام کوچه و خیابان داران منتظر نامه‌ای از کجاست؛ مثلا خیرالله‌خان هر ماه یک نامه از پسرانش که به تهران مهاجرت کرده بودند، داشت یا همان محمدصادق مختاری که معلم انتقالی بود هر هفته برای مادرش به مشهد نامه می‌نوشت. حتی خبر داشت که در کل داران فقط برای ۲ خانواده‌نامه‌های آن وَرِ آبی که در زبان محلی به نامه‌های خارجه معروف بودند، ارسال می‌شد.

بِرار سعید
بِرار سعید

هر نامه و مرسوله، یک یاد خیر

۲۰ سالش بود که به کار نامه‌رسانی درآمد و اولین نامه را تحویل کارمندی در یکی از بانک‌های داران داد. کارمند، آشنا بود و بعد از امضای تحویل مانند بسیاری از اهالی یادی کرد از پدربزرگ سعادت: «حتما می‌دانی که چند اسب از حاج‌حسن در گرمای تابستان و سرمای زمستان تلف شد تا نامه خیلی از آدم‌های این اطراف به دست گیرنده‌هاشان برسد…خدا رحمتش کند.» دومین نامه را به کسی از گاراژداران در حاشیه فِریدن که رساند باز حرفی از پدربزرگ پیش آمد: «حاج‌حسن هم نامه‌رسان بود و هم نامه‌خوان خیلی از اهالی که سواد خواندن و نوشتن نداشتن، او برایش نامه می‌خواند و می‌نوشت…» این ماجرای یادِ خیرها نه آن روز که در باقی روزها تا به اکنون ادامه داشته و دارد. با این تفاوت که ذکر خیرهایی از پدر و برادر (جانباز بود و مدتی قبل بر اثر جراحت‌های جنگی درگذشت) سعادت نیز بر همه آن خوش‌آوازگی‌ها علاوه شد. پدری که در ابتدای شروع کار کارتن نامه و بسته‌ها را به دوش می‌کشید و گاهی پیاده و گاهی سوار بر مینی‌بوس‌های بین‌شهری نامه‌رسانی می‌کرد و برادری که نمی‌خواست کسی چشم به راه خط و خبری از عزیزش بماند؛ برای همین خارج از ساعت کاری‌اش نیز نامه‌رسانی می‌کرد.

پستچی ممالک محروسه ایران، نسل سوم | درباره یک پستچی در داران اصفهان که پدر و پدربزرگش هم نامه‌رسان بودند
باباجان حبیب

و بالاخره، وارثِ پدرپیشگی

حالا سعادت در ۵۰ سالگی، نه تنها آن همه خوش‌آوازگی را محفوظ داشته که بر آن نیز افزوده است: «قرار بود بسته‌ای را به حوالی داران برسانم. در جاده، خودرویی گرفتار فرورفتگی عمیقی از گِل و لای شده بوده. کنار برای کمک توقف کردم. راننده خودرو که غریبه بود اخم کرد و گفت این کار من و تو نیست آقاجان، جمعیت زیاد می‌خواهد! منم گفتم صبرکن چند دقیقه دیگه سر و کله جمعیت زیاد پیدا می‌شود…خلاصه، جانم برایتان بگوید هر کسی با خودرویش از دور، نزدیک می‌شد تا چشمش به من می‌افتاد ترمز می‌کرد… طولی نکشید که شدیم جمعیتی۳۰ نفره! راننده غریبه از تعجب انگشت به دهان مانده بود.» بسیاری از روستانشینان اطراف و اکناف داران سعادت را به تعهد و سخت‌کوشی می‌شناسند و اوقاتی که شب‌هنگام باشد یا هوا برای بازگشت به خانه نامساعد، او را مهمان سفره و خانه‌یشان می‌کنند.

منبع خبر: همشـهری

آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn