ایراد اصلی دوستانی که به مذاکره علاقهمندند و آن را بهعنوان ابزاری برای سیاست داخلی تلقی میکنند، این است که بیشتر از محتوای مذاکره در مورد شکل آن صحبت میکنند، تصور آنها این است که یک چوب جادوی امتحاننشده به نام مذاکره مستقیم وجود دارد که اگر از آن استفاده کنیم، بلافاصله تأثیر خواهد داشت. اما تجربه گذشته نشان داده که چهارچوب مذاکره مستقیم میان ایران و آمریکا همیشه برقرار بوده- همان چیزی که به نام «کانال عمان» شناخته میشود- اما حتی توقف این کانال نیز از سوی ایران صورت نگرفته، بلکه از طرف آمریکاییها متوقف شده است. بر این اساس، مذاکره مستقیم تابو و امر تجربهنشدهای نبوده که بتوان تصور کرد با زدن چوب جادو، بهسادگی به حل مسئله میرسیم.
نکته دیگر اینکه تا امروز هرگاه شروع مذاکره مستقیم مطرحشده و از جانب طرف ایرانی احترازی نسبت به آن صورتگرفته، بیشتر در چهارچوب برجام بوده است. نمیشود هم طرفدار برجام بود و هم از مذاکره مستقیم با آمریکا حمایت کرد. وقتی در چهارچوب برجام مذاکره انجام میشود، بهطور طبیعی مذاکرات در قالب کمیسیون مشترک برجام صورت میگیرد، درحالیکه آمریکا اکنون از این کمیسیون خارج شده است. بنابراین مخالفت با مذاکره مستقیم در این موارد، به مسائل ایدئولوژیک مربوط نمیشود، بلکه به این سؤال بازمیگردد که آیا این تصمیم وجود دارد که از چهارچوب برجام عبور شود و عقبنشینی صورت گیرد، بدون اینکه امتیازی گرفته شود یا خیر؟
در دولت آقای پزشکیان، وفاداری بهگونهای وجود ندارد که در دولت آقای رئیسی به برجام نشان داده شد، بلکه از همان ابتدای دولت، مقامات مختلف ازجمله آقای عراقچی و دیگر نزدیکان دولت مثل آقای لاریجانی، صراحتاً از چهارچوب برجام عقبنشینی کردند. وقتی درک کنیم موضوع اصلی شکل مذاکره نیست، بلکه دستورکار آن است، دیدگاه جدیدی ایجاد میشود.
وقتی دستور کاری برای مذاکره نباشد فرقی نمیکند در چه سطحی مذاکره کنید
در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ و زمانی که از برجام خارج شد، در یکی از کمیسیونهای مجلس، صحبتهایی درباره مذاکره مطرح بود. ماه رمضان بود، در این جلسه گفتم: «فرض کنید ترامپ توبه کند و چفیه بیندازد، در نماز عید فطر پشت سر آقا شرکت کند، در ردیف اول بنشیند و پس از نماز رو به شما کند و بگوید برادرانم، چه میخواهید؟ چه پاسخی دارید جز چند عبارت کلی مثل رفع تحریمها یا اتصال به نظامات بینالمللی؟» این پرسش بیپاسخ ماند. اگر دستور کاری برای مذاکره وجود نداشته باشد، تفاوتی ندارد که مذاکره در سطح بالا انجام شود یا پایین، نتیجه همان است، حتی اگر مذاکرهکننده ایلان ماسک باشد که فرضاً با ترامپ رابطه نزدیکی دارد (برای مثال کسی است که در خانه ترامپ زندگی میکند و فرزندان ترامپ هم به او میگویند دایی.) باز هم اگر حرفی برای گفتن نداشته باشید، اهمیتی ندارد که مذاکره در چه سطحی است، تنها سطح مذاکره سوزانده شده است. آنچه اهمیت دارد، دستور کار مذاکره و ایده پشت آن است. در این مرحله، پرسشهای دشواری پیشمیآیند. نمیشود ایده مذاکره داشت بدون اینکه یک هسته سخت از خواستهها را تعریف کرد. اگر مذاکره مستقیم انجام شود اما شکست بخورد، آیا دولت آمادگی دارد مذاکره را بهعنوان یک ابزار نه هدف، تلقی کند؟ آیا این ابزار را برای دستیابی به هسته سخت خواستههای خود به کار میگیرید؟
حتی تسلیم شدن هم آدابی دارد
در داخل و خارج دولت، وضعیت کنونی با دوره پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مقایسه میشود. در آن زمان، قطعنامه ۵۹۸ دو سال پیش از پذیرش، مطرح و بر سر آن چانهزنی شده بود. امروز، آن قطعنامهای که قرار است پذیرفته شود، کجاست؟ هیچ پاسخی برای این سؤال وجود ندارد، حتی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ایران با حمله مستقیم عراق و منافقین مواجه شد، اما توانست از خود دفاع کند، بنابراین تصور اینکه صرفاً با اعلام آتشبس بتوان تهدیدها را رفع کرد، بدون خلق ابزاری برای مقاومت، حتی با معیارهای قطعنامه ۵۹۸ هم بیمعناست. برخی چنان با هیجان درباره تسلیم صحبت میکنند که گویی تسلیم شدن کاری ساده است، اما حتی تسلیم شدن هم آدابی دارد. باید بدانید چه میخواهید، طرف مقابل چه میخواهد و آیا آنچه او میخواهد در دست ماست یا خیر؟ صرف تکرار اینکه «جام زهر بنوشید» یا «قطعنامهای را امضا کنید که وجود ندارد» چیزی به ما نمیدهد.
مسئله ما در FATF امتیاز دادن ایران نیست
وقتی FATF را جزء اقدامات لازم طرف ایرانی بهحساب میآوریم، نشان میدهد اساساً اطلاعی از پرونده FATF نداریم، یعنی هنوز هم نمیدانیم درنهایت مسئله این نیست که آیا ما اکشنپلن را تکمیل کردهایم یا خیر یا چه مقدار از آن باقیمانده یا اینکه کنوانسیون را الحاق کردهایم یا نه. مسئله اصلی این است که حتی پس از انجام این اقدامات، گزارش ارزیابی به ICRG میرود و آنجا آمریکاییها در آسیا کاملاً مسلطند و میتوانند جلوی بهبود وضعیت شما را در FATF بگیرند.
بنابراین موضوع FATF در پرونده معامله میان ایران و آمریکا، امتیازی نیست که قرار باشد ما به آنها بدهیم، بلکه امتیازی است که آنها باید به ما بدهند تا این موضوع حل شود. با این سطح از آگاهی نسبت به پرونده، با این میزان دور بودن از فضای اجرا و آخرین لبههای پروندهها، پیشنهاد مذاکره حتی به زیان مذاکره است.
+
آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.